جدول جو
جدول جو

معنی تار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تار کردن
تاریک ساختن، کدر کردن تعرض کردن
تصویری از تار کردن
تصویر تار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تار کردن
تاریک کردن، تیره ساختن
تصویری از تار کردن
تصویر تار کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زار کردن
تصویر زار کردن
ناتوان ساختن، ضعیف کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خار کردن
تصویر خار کردن
مو را با شانه خار کردن، از هم جدا کردن موهای ژولیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاز کردن
تصویر تاز کردن
تاختن حمله کردن تعرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاو کردن
تصویر تاو کردن
گرم کردن، بسلامتی نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیار کردن
تصویر تیار کردن
آماده ساختن، مهیا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یار کردن
تصویر یار کردن
قرین کردن، موافق کردن، همراه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تور کردن
تصویر تور کردن
شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیر کردن
تصویر تیر کردن
((کَ دَ))
نشان کردن، هدف قرار دادن، کسی را تحریک کردن، به کاری واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کار کردن
تصویر کار کردن
((کَ دَ))
عمل کردن، به جا آوردن، به کاری پرداختن، تأثیر کردن، کارگر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یار کردن
تصویر یار کردن
((کَ دَ))
همراه نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کار کردن
تصویر کار کردن
به کاری پرداختن، به کاری مشغول بودن، به کار بستن، به جا آوردن، جنگ کردن، کارزار کردن، عمل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار کردن
تصویر کار کردن
Work, Labor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
трудиться , работать
دیکشنری فارسی به روسی
працювати , працювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
श्रम करना , काम करना
دیکشنری فارسی به هندی
ทำงาน , ทำงาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
کام کرنا , کام کرنا
دیکشنری فارسی به اردو